جدول جو
جدول جو

معنی فارغ شدن - جستجوی لغت در جدول جو

فارغ شدن
آسوده شدن
کنایه از وضع حمل کردن، زایمان کردن
تصویری از فارغ شدن
تصویر فارغ شدن
فرهنگ فارسی عمید
فارغ شدن(دُ دَ)
فراغت یافتن. آسوده شدن:
دیدی اندر صفای خود کونین
شد دلت فارغ از جحیم و نعیم.
ناصرخسرو.
رجوع به فارغ شود، زاییدن. وضع حمل، بار نهادن و بار انداختن
لغت نامه دهخدا
فارغ شدن
بر آسودن، زاییدن فراغت یافتن آسوده شدن، وضع حمل انجام یافتن عمل زاییدن
فرهنگ لغت هوشیار
فارغ شدن((~. شُ دَ))
آسوده شدن، زایمان کردن
تصویری از فارغ شدن
تصویر فارغ شدن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فایق شدن
تصویر فایق شدن
چیره شدن، برتری یافتن، فایق آمدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عارض شدن
تصویر عارض شدن
روی دادن، رخ دادن
به قاضی یا دادگاه تظلم کردن، شکایت کردن، متظلم شدن، دادخواهی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فارغ کردن
تصویر فارغ کردن
آسوده کردن، کنایه از زایاندن مثلاً ماما به سختی او را فارغ کرد، آزاد کردن، بی نیاز کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فاسد شدن
تصویر فاسد شدن
تباه شدن، گندیدن، باطل شدن
منحرف شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فاتح شدن
تصویر فاتح شدن
پیروز شدن، غلبه کردن بر دشمن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراری شدن
تصویر فراری شدن
گریزان شدن گریزان شدن گریختن ناچار بفرار گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
نیس شدن از میان رفتن از میان رفتن از دست رفتن: اگر آن نکبتها به دست نیامده باشد غبنی باشد از فایت شدن آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فایح شدن
تصویر فایح شدن
خوشبوی شدن دمیدن بوی (خوش) آمدن بوی
فرهنگ لغت هوشیار
رستن، به رستگاری رسیدن، دست یافتن، کامکار شدن خلاص شدن نجات یافتن رستگار گشتن، به کام دل رسیدن، دست یافتن، استنباط کردن، غلبه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فارغ گشتن
تصویر فارغ گشتن
فراغت یافتن آسوده شدن، وضع حمل انجام یافتن عمل زاییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراخ شدن
تصویر فراخ شدن
گشاده شدن اتساع، آسان شدن کار
فرهنگ لغت هوشیار
نزدیک شدن، بسته شدن، باز شدن گشوده گردیدن، بسته شدن، برخاستن، داخل شدن، جلو رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاغر شدن
تصویر لاغر شدن
لاغرگشتن نحیف شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فایق شدن
تصویر فایق شدن
چیره گشتن برتری یافتن چیره شدن برتری یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فائح شدن
تصویر فائح شدن
دمیدن بوی (خوش) آمدن بوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فائز شدن
تصویر فائز شدن
رستگار شدن، غلبه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
فانی گشتن ونیدن نابود شدن نابود شدن نیست گشتن، ترک دنیا کردن و از خود گذشتن و سپردن طریقت حق بامید بقای ابدی یا بقا بالله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فارغ کردن
تصویر فارغ کردن
آسوده کردن، پایان دادن، زایاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غارت شدن
تصویر غارت شدن
به تاراج رفتن مال و متاع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاسد شدن
تصویر فاسد شدن
پوسیدن هازفتن و تباهیدن پوخستن پوخستیدن (گویش گیلکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاتح شدن
تصویر فاتح شدن
پیروز شدن، بر دشمن غلبه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غارب شدن
تصویر غارب شدن
فرو شدن غروب کردن (ستاره) فرو شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عارض شدن
تصویر عارض شدن
متظلم شدن، رخ دادن، قصه بقاضی گفتن، دادخواهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاری شدن
تصویر طاری شدن
آمدن از جایی که ندانند یا از جایی دور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تارک شدن
تصویر تارک شدن
چیز آموخته را فراموش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
بیرون شدن فراجستن بیرون شدن بیرن رفتن (از خانه شهر و غیره)، ترک کردن (اداره موسسه و غیره)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاری شدن
تصویر جاری شدن
روانیدن سچیدن روانشدن سرازیر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارز شدن
تصویر بارز شدن
پدیدار شدن، نمایان شدن، ظاهر شدن، آشکار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالغ شدن
تصویر بالغ شدن
خود را شناختن، بحد بلوغ رسیدن پسر یا دختر
فرهنگ لغت هوشیار
دو باخته شدن (نرد) باختن در بازی نرد بطوری که حریف همه مهره های خود را برداشته باشد و شخص مقابل هیچ مهره برنداشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خارج شدن
تصویر خارج شدن
در شدن
فرهنگ واژه فارسی سره